تبلیغات
ارتباط با مدیر
آرشیو مطالب
کلک رشتیوصیت نامه شهید نواب صفویگپ شهدانامه عشقبه خدا شهدا زنده اندمعجزات حضرت سید الشهداعملیات چه خبرفقد اذی اللهعاشق حضرت زهرایاد حضرت روح الله بخیرای بی بی کمک کنیاد جنگ بخیربیو گرافی شهید مطهریبیو گرافی شهید رجاییبیو گرافی شهید باهنربیو گرافی شهید باهنربیو گرافی شهید همتبابای شهیدم سلامبا اجازه بابای شهیدم بلهاینم نمونه ای دیگر از قدرت خدا و شهدابازم امام رضا کمک کردتوطئه کثیفعیذ امام زمانامام رضاپیامبر اعظمتابستان 1387بهار 1387زمستان 1390
دیگر امکانات
|
نویسنده میثم در شنبه 87/12/17 | نظر
بسم الله الرحمن الرحیم صل الله علیک یا بقیه الله فی الارض عجب روزگاری شده چه چیزایی که از آدمی دل نمی بره نمی دونم ماها به چه چیز هایی تعلق خاطر داریم . خیلی چیزا هست که جای گفتنش نیست خیلی از این تعلق خاطر ها بعضی وقت ها اعصاب آدمی رو بهم می زنه جوری که ... ولش کن بهتره برم سر اصل مطلب امروز بعد از یه مدت یه متن از درد و دل با امام زمان گذاشتم من خودم وقتی می خوندم اشک از چشمام می یومد امید وارم شماهم خوشتون بیاد .در آخر یه گله اونم اینکه ما سعی داریم بهترین متن هارو براس شما بزاریم تا استفاده کنید و در عوضش از شما چیزه زیادی نیم خوایم اونم فقط اینکه با نظراتتون مارو یاری کنید در بهتر شدن اما با افسوس ما هیچ نظری دریافت نمیکنیم .خواهش ما اینکه در بهتر شدن ما به ما کمک کنید. یاعلی. یکی از اثرات محبت شما در زندگی من , نه بهتر است بگویم در زندگی ما , غمی است که برپیکره روح و روانمان کشیده شده و در اعماق وجودمان نفوذ کرده است . هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند . خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام بی جواب ماند. آقای من : این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی . البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست. - چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟ - چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟ - مولای من: - مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است . - حسرت یک نگاه ... - حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات . - امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد. حبیبا: چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم . و واضحتر بگویم . سیدی! کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم . به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با وجودتو معنا نمی شود . برچسبها: امام زمان نویسنده میثم در چهارشنبه 87/5/2 | نظر
بسم الرب الحسین جانبازی که از قافله جا مونده مثل حاجی است که از سفر مکه جا مونده کاشکی ما هم به قافله شهدا برسیم متن امروز در مورد یه به جا مونده است تقدیم به همه جاماندگان ********************* مرا میشناسی.
من یک روستاییام. ارباب من؛ مولای آری من همان بچه بسیجی هستم که به امر نائب تو آمده بودم. آری مولای من، همان لحظه نیز تو را صدا می زدم. مولای من، روز به روز وضعم دشوارتر میشود. از رنجها نمینالم، چرا که خود پذیرفته و رفته ام. آقای من، یادت هست موقعی که ما اعزام میشدیم؛ کسانی پشت میزها نشسته بودند؟ آری همانان الان نیز هستند! آری نه آقای من، ما لیاقت نشستن در آنجا را نیز نداریم. آری مولای من وضع این گونه است. ای عزیزتر از جان؛ دیگر خسته شدهام. حمید استان آذربایجان شرقی - شهرستان شبستر- روستای شیخ ولی ******************* اللهم مرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک برچسبها: امام زمان نویسنده میثم در شنبه 86/10/8 | نظر
من کنت مولا و فهذا علی مولا با عرض سلام و تبریک و تهنیت به مناسبت این عید فرخنده می خواستم مقداری از رسوم ایرانی ها را برایتان بنویسم البته این متنو از جایی کپی کردم امیدوارم ببخشید انشاالله در پناه ولایت مولا سربلند و زنده باشید
عید غدیر بعد ازعید باستانی نوروز مهمترین و با ارزش ترین عید در نزد مردم ایران است. شور و حال وصف ناپذیری که در این عید وجود دارد در اعیاد دیگر همچون فطر و قربان دیده نمی شود و دلیل آن همانطور که بیان شد به خاطر عشق و علاقه ای است که مردم ما به حضرت علی بن ابیطالب (ع) دارند. اطاقی از منزل حضرت علی (ع) در کوفه
آخرین حج
در سال دهم هجرت، زمانی که پیامبر اکرم (ص) دریافت به زمان رحلت خود نزدیک میشود، بی وقفه میکوشد تا زمان حضورش را در میان مسلمانان پربارتر نماید و به همین دلیل، زیباترین و دقیق ترین مراسم حج را به اتفاق یاران خود انجام داد. در آن روزها بیمارى سختى (آبله یا حصبه) در مدینه شایع بود که بسیارى از مسلمانان را از این سفر محروم مى داشت با این حال دهها هزار نفر با پیامبر همراه شدند. مورخان، همراهان آن حضرت را چهل هزار، هفتاد هزار، نود هزار، 114 هزار، 120 هزار و 124 هزار نفرنوشته اند ولى با این همه حق این است که بگوییم چنان جمعیتى در رکاب آن حضرت حرکت کردکه شمارش بر جز خدا پوشیده است.
بارگاه حضر علی (ع) در نجف مهمترین خطبه پیامبر اسلام
پیامبر، پس از جمع شدن تمام حجاج و در زیر خورشید تابان، از یاران خود خواست تا زیر چند درخت کهنسال را بروبند و با رویهم گذاردن جهاز شتران منبرى بلند برافرازند، سپس بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد کرد: "ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى که هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست." kashan.ir, aviny.com برچسبها: امام زمان نویسنده میثم در چهارشنبه 86/8/9 | نظر
بسم الرب شهدا و الصدیقین خوب سلام امید وارم همه دوستانی که از این وبلاگ دیدن می کنن حالشون خوب باشه الهی به امید تو مهدی جان! بگذار نباشد بر من صبحی که بدون تو آغاز شود. در آن پگاهی که نسیم عشق شروع به وزیدن میکند، در آن سکوت صبحگاهی، فقط تویی که میتوانی روح سوهان خوردهی مرا از زخم زمانه التیام بخشی. نمیدانم چهطور بگویم که خودم هم راضی شوم. اگر با زبانِ دلم شروع کنم حرفم زود تمام میشود، امّا دوست دارم با همان امامی نجوا کنم که بهایی برای محبّتش نداده بودم. کلام آخر: محبّت به امام زمان علیهالسلام از چه بنویسم؟ از خودم بنویسم یا از آن عزیز؟ شما به من گفتی که از او بنویس؛ ولی هر چه بخواهم بنویسم از او که نمیتوانم چیزی فهمید که به قلم بیاید، پس از خودم مینویسم که خودم را میشناسم. حتماً میخواهی بگویی که مطلب مرا نفهمیدی، چه ربط است میان تو و او که میخواهی از خودت بنویسی. نه، من هم خوب مطلب را گرفتم و میدانم که میان او و من ربطی نیست، ولی مانعی که هست من خوب میدانم که اعمالی انجام میدهم که او دوست ندارد، پس همینقدر او را میشناسم که میدانم او از اعمال من راضی نیست. او را این قدر میشناسم که این قدر دوستداشتنی و رئوف است که میگوید اشکالی ندارد، دیگر انجام مده. میدانم که او اینقدر دل رحیم است که برای گناهانم طلب آمرزش میکند. پس اگر خودم را بشناسم و بفهمم مراد از خلقت من چه بوده است میتوانم درک کنم که رضای او در چیست و در این راه قدم بردارم که همهی خواست او از من این است برچسبها: امام زمان نویسنده میثم در سه شنبه 86/6/13 | نظر
*تقدیم به همه جامانده ها از قافله...* رضا از شیشهی اتوبوس به بیرون خیره مانده بود. چشمانش میدید اما فکرش جای دیگر بود. به روزهایی میاندیشید که در کنار احمد گذرانده بود. یاد شبهای سرد کردستان در عملیاتهای دزلی، محمد رسولالله(ص) و پاکسازی روستاها افتاد. یاد شبی در عملیات محمد رسولالله(ص) افتاد که بچهها از سوز سرما نمیتوانستند حرکت کنند و پیکر شهدا مانند چوب خشک شده بود و قندیلهای کوچک بلوری از موهای سر و صورتشان آویزان بود. در همان عملیات بود که با نیروهای همت دست به دست دادند و سنگ بنای تیپ محمد رسولالله(ص) را گذاشتند. رضا به خود آمد. وارد شهر اندیمشک شدند. هنوز پرچمها و پارچهنوشتههای سالگرد پیروزی انقلاب روی درختها و دیوارها دیده میشد. چند روز از دههی فجر میگذشت. رضا هنوز نمیدانست مقصدشان کجاست. از اندیمشک گذشتند و پنج کیلومتر بعد به یک پادگان رسیدند. حالا آفتاب در سینهی صاف و شفاف آسمان جا خوش کرده بود. زمین سبز بود و بوی بهار میآمد و از سرمای کردستان به گرمای مطبوع خوزستان رسیده بودند. پادگان سوت و کور بود. اتوبوسها متوقف و نیروها پیاده شدند. رضا جلو رفت و پادگان را از نظر گذراند. هیچ جنبندهای در پادگان دیده نمیشد. ساختمانهای نیمهتمام و زمین خاکی آنجا انتظارشان را میکشید. رضا سربرگرداند و به احمد نگاه کرد که جلوی نیروها، رو به آنها ایستاده بود. احمد گفت: «برادر!! اینجا دوکوههاس. پادگان دوکوهه. شما اولین بسیجیایی هستید که قدم به این جا میدارید. باید برای یه زندگی بسیجی آمادهاش کنیم. بسمالله.» بچهها صلوات فرستادند و وارد دوکوهه شدند. رضا در محوطهی پادگان قدم زد. سکوت عجیبی حاکم بود؛ سکوتی که برای رضا شیرین بود. از دیوار ساختمانها لولههای خرطومی شکل آویزان بود. رضا در همان دقایق اول متوجه شد که آنجا هنوز برق ندارد. بعد از ظهر همان روز احمد نیروها را تقسیم کرد و هرکس به سراغ کاری رفت. عباس کریمی و ناهیدی و چند نفر دیگر مشغول آسفالت کردن زمین حاکی دور میدان صبحگاه شدند. همت و دستواره و دهها بسیجی دیگر، سراغ نقاشی و گچکاری اتاقها رفتند و احمد و رضا و محسن نورانی سرگرم سیمکشی ساختمانها و تعمیر کنتور برق پادگان شدند. هیچکس بیکار نماند. ... احمد و رضا با چند بسیجی دیگر در حال سیمکشی یک ساختمان بودند که «اصغرکاظمی» با قابلمهی غذا آمد. اصغر جوانی سبزهرو و خندان بود و موهایی سیاه و کمپشت داشت. هیچکس او را عبوس و اخمو ندیده بود. بودنش در هر مجلس و مکانی باعث شادی و خنده میشد. با آمدن اصغر، احمد ودیگران دست از کار کشیدند. احمد گفت: «اصغرآقا، امروز غذا چی آوردی؟» اصغر قابلمه را زمین گذاشت. از درون آن یک کوکو سیبزمینی درآورد و گفت: «کباب سیبزمینی!» بچهها خندیدند و جلو آمدند تا سهمیهشان را که لای نان بود بگیرند. اصغر با دست و دل بازی گفت: «برادرا، باز هم غذا هست. هر کس گشته بمونه، به شکم خودش مدیون مونده. کباب سیبزمینی بخورید و کیفور بشید و باز هم بگید اصغر بد آشپزیه.» شب بود و دوکوهه در تاریکی مطلق فرو رفته بود. رضا گفت: «بزنم؟» احمد گفت: «بسمالله.» رضا دسته کنتور اصلی را کشید پایین و دوکوهه غرق نور شد. غریو صلوات از گوشه و کنار پادگان بلند شد. چند دستگاه ایفا و یک دستگاه تویوتا استیشن وارد دوکوهه شد. احمد و رضا جلو رفتند. همت و نورانی از تویوتا پایین آمدند. نورانی شادمانه به لامپهای روشن نگاه کرد و رو به همت گفت: «ببین حاج احمد چه کرده!» همت گفت: گل کاشتی حاجی.»
احمد گفت: «شیری یا روباه؟» - شیرحاجی. کلی پتو و لباس و مهمات و مواد غذایی از پادگان گلف اهواز آوردهام. - دستت درد نکته. خسته نباشید! گوشهی آسمان روشن شد و بعد صدای رعد آمد. باران خردخرد باریدن گرفت. دوکوهه غرق در نور و باران شد.
برچسبها: امام زمان لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
درباره وبگاه
به قول حاج آقا بهجت .......العبد یه نوکر یه مدافع حرم لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
|