سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 سنگر
 
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
شهدای کازرون محل تبلیغات شما
عملیات چه خبر
نویسنده میثم در یکشنبه 86/5/14 | نظر

در اولین روزهای سال 65  لشگر انصارالحسین (ع) آماده می شد که در منطقه کارخانه نمک فاو عملیاتی داشته باشد .

بچه های اطلاعات و عملیات (اط ـ ع) هم کار شناسائی خودش را انجام می داد .

آن موقع در بین بچه های( ا ط ـ ع) تکیه کلامی مرسوم بود که بشوخی به کسی که خیلی با اخلاص بود و زیاد از حد در حالت نماز و دعا بود و حال میکرد و نورانی بود , می گفتند فلانی بوی الرحمان می دهد, یعنی وقت شهادتشه و شهید می شه.

تکیه کلامی هم بود که بعد از نماز برای خنده میخواندند, دستها را بالا می گرفتند و می گفتند, الهی ترکشی قلیل و مرخصی کثیر ,و همه می زدند زیر خنده............ با توجه به نیازی که واحد طرح و عملیات (ط ـ ع) داشت شهید علی چیت سازیان به من ماموریت داد تا به آن واحد بروم.

من هم چون با منطقه آشنائی داشتم ,هر گردان که با فرماندهان خودش به خط می آمد ؛ من آنها را با خط خودی و دشمن آشنا می کردم .

مقر ما هم در مقر قبلی فرماندهی عرا قیها بود که به دست ما افتاده بود و با لشگر عاشورا هم جوار و هم سنگر بودیم.

یک روز صبح نماز را خوا ندم و آهسته فقط طوری که برادر محمد بختیاری که از بچه های شوخ (اط -ع) بود بشنود, گفتم الهی ترکشی قلیل و مرخصی کثیر ............ او هم با خنده گفت الهی آمین .

از طرف فرماندهی( ط -ع) به من گفته شد که فرماندهان گردان 153 برای توجیه منطقه می آیند و من باید آنها را به خط ببرم.

حدی که به ما داده بودند زیر آ تش شدید دشمن بود ,و خاکریز خط هم بسیار کوتاه بود ............ باید برای حرکت در خط طول مسیر را بصورت خمیده راه می رفتیم تا از دید و تیر رس دشمن در امان باشیم.

آقایان آمدند ............ من آنها را به جلو بردم , بصورت خمیده و دولا همه ی راه را رفتیم ............ همه ی خط و جاهائی که نیاز بود آنها با آن آشنا و توجیه شوند را دیدند و بطرف مقر فرماندهی حرکت کردیم .

من در جلو راه می رفتم و آنها پشت سر من به ستون یک و با فاصله........ یک آن صدای سوت خمپاره 60 را شنیدم ولی حتی فرصت دراز کشیدن را هم به ما نداد...........با شدت به خاکریز خوردم ............ بعد از چند لحظه به عقب نگاه کردم ......... در میان گرد و خاک همراهانم را دیدم ........... همه آنها به روی زمین افتاده بودند و از یک یا چند جا زخمی شده بودند ........... فوری خودم را برانداز کردم و متوجه شدم از ناحیه آرنج دست چپم به شدت زخمی شده ام و استخوانهای آن بیرون زده .............. بقیه هم بد جوری زخمی شده بودند .........حال یکی دو نفر از آنها وخیم بود .

فوری از جایم بلند شدم و با دست راست محل آسیب دیده را گرفتم و به طرف سنگر بهداری دویدم........... در بین راه بچه هائی که ما را دیده بودند بسمت ما می دویدند و برانکاردی هم در دستشان بود........... به من که رسیدند خواستند مرا با آن ببرند که گفتم سراغ زخمی های دیگر بروند چون حال آنها خیلی بد است .

خودم را به بهداری رساندم امدادگر فوری استخوانهای بیرون زده را پاک و ضد عفونی کرد ............ با وسایل باند پیچی آن را بست و با آمبولانس به عقب رفتم.

در بین راه دو مطلب ذهنم را مشغول کرده بود ......... ـــ  اینکه با این جراحتی که برداشته بودم دیگر نمی توانستم در عملیات آینده که قرار بود به همین زودیها انجام بگیرد شرکت کنم خیلی ناراحت بودم و جدا اشکم در آمد............ باور کنید از درد محل جراحت اینقدر ناراحت نبودم ............. ـــ مطلب دوم این بود که به یاد دعای اول صبح افتاده بودم و در ذهنم تصور می کردم زمانی را که محمد برای بچه های( ا ط-ع )تعریف می کند .............. آنها هم که منتظر یک چنین موضوعی هستند, نشسته اند و به حال زار من می خندند ................. همین موضوع مرا به خنده انداخته بود .

اتفاقا بعد از عملیات تعداد زیادی از دوستانم هم شهید شده بودند........... حا ل و روز خوبی نداشتم............ وقتی بچه ها به عقب بر گشتند و به عیادتم می آمدند, همین موضوع را می گفتند و می خندیدیم .........تا من باشم دیگر از این دعاهای مستجاب الدعوه نکنم . 


لینک دوستان ما
» شین مثل شعور
» ایمان
» دیداردوست
» جاده های مه آلود
» هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
» یا زهرا
» وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
» آسمون آبی چهاربرج
» یگان امُل های مُدرنیسم نشده...امُلیسم
» کانون فرهنگی شهدا
» یک کلمه حرف حساب
» حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
» آقاشیر
» شلمچه
» یادداشتها و برداشتها
» .: شهر عشق :.
» شهدا
» پیامنمای جامع
» بوی سیب
» کاسل
» بیابان گرد
» دل و کاغذ و قلم...!
» مرام و معرفت
» حوریب
» تنها علمدار
» نشانه
» شهدای استان خراسان
» . : آدم و حوا : .
» نهِ /دی / هشتاد و هشت
» ماه و مهر
» چفیه
» راه های و فواید و تاثیر و روحیه ... خدمتگذاری
» نگاه منتظر
» هرچه می خواهددل تنگت بگو
» حاج رضوان
» فرزند روح الله...
» صل الله علی الباکین علی الحسین
» قافله شهداء
» قوطی عطار
» عشق سرخ
» آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
» vagte raftan
» خواندنی های ایران جهان
» مناجات با عشق
» شهیدالسید عباس الموسوی
» هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
» نورهدایت
» امیدزهرا
» امیدزهرا
» یا قدس انا قادم
» پشت خطی
» شوق دیدار
» افسر جوان جنگ نرم
» رازهای فاش شده از یهود و ماسون ها
» فصل سکوت
» موج انتظار
» مذهبی - سیاسی - فرهنگی
» سیاست روز
» عکس و شعر برای دوستداران هنر
» مسیحایی
» بسم الله الرحمن الرحیم
» 727
» السلام علیک یا صاحب الزمان
» السلام علیک یا صاحب الزمان
» یا رب الحسین
» « یا مهدی ادرکنی »
» نسیم بهشتی
» «اخبار سایت بازتاب»
» تا ریشه هست، جوانه باید زد...
» و خدایی که در این نزدیکیست
» وبلاگ ایران اسلام
» زیر آسمان خدا
» علوم جهانی
» ..:: نـو ر و ز::..
» باور
» تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
» رایة الهدی
» یوسف
» عسل
» پشت خطی
» حرفای خودمونی من
» نسل برتر
» موته
» معبر
» پیک گردان
» تخریب
» کوثر
» تنها ترین تنها
» نسیم جبهه
» حرم
» کلبه احزان
» کنیز زهرا
» قافله شهدا
» ندای آسمانی
» عاشق مهدی
» نیایش
» ایران سربلند
» فصل بیداری
» منطقه‏ ممنوعه
» استشهادی
» امتیاز
» انتخاب
» سیب ترش
» نوابیسم
درباره وبگاه

به قول حاج آقا بهجت .......العبد یه نوکر یه مدافع حرم
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...